نـقـدي بـر:
تفسـير و مفسـّران
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. و صلّيالله علي خيرخلقه محمّد و آله الطيّبين الطّاهرين. سيّما بقيّةالله في الأرضين، حجّةبن الحسن العسكري، عجّلالله تعالي فرجه الشّريف. و لعنةالله علي اعدائهم اجمعين.
«... اللّهمّ و اَحيِ بِوَليّك القرآن، و اَرِنا نورَه سرمداً لاظلمةَ فيه، و اَحْيِ بهِ القلوبَ الميّتة، واشف به الصّدورَ الوَغِرة، واجمع به الأهواءَ المختلفة علي الحقّ، و اقِمْ به الحدودَ المعطّلة و الأحكامَ المهملة حتّي لايبقي حقٌّ الاّ ظَهَر، و لا عدلٌ الاّ زهر
ادامه مطلب...
سرآغاز
تابستان سال 1375 بود. مطالعة نشريّات مختلف در زمينة تفسير و ترجمه و علوم قرآني، [اعمّ از كتاب، روزنامه، جزوه، مقاله، پاياننامه]، و توجه به تبليغات روز افزون قرآني، و تشكيل جلسات فراوان تفسير و مفاهيم، و كلاسهاي آموزش قرآن، و مسابقات قرائت و حفظ كلام الهي، و پس از چندي، مراجعه به سايتهاي اينترنتي و نرمافزارهاي قرآني، اين پرسشهارا در ذهنم ايجاد كرد كه:
اين همه تبليغات و سرمايهگذاريهاي كلان در رابطه با قرآن، براي چيست؟!
چرا همة اقشار جامعه، بيدرنگ، سرگرم برنامههاي قرآني شده، و به سمت و سوي قرآن روي آوردهاند؟!
چه سياست و هدفي در پيش است، كه براي پيشبرد آن، نيروي انساني عظيمي به كار گرفته شده، و بخش قابل توجّهي از بودجة كشور، براي فعاليّتهاي قرآني هزينه ميشود؟!
چرا كساني در زمرة فعالان قرآني به حساب آمدهاند كه از اسلام جز اسمي، و از قرآن جز خطّي نميشناسند؟!
چرا تا پيش از اين، مسابقات قرآني، تنها در حفظ و قرائت قرآن خلاصه ميشد، ولي امروز مسابقات تفسير و مفاهيم نيز ضميمه شده است؟!
قرآن تنها چرا؟!
چرا...؟ و چرا...؟ و چرا... ؟
ادامه مطلب...
الف: دلالت حديث ثقلين:
از حديث ثقلين چنين آموختهام كه:
قرآن و عترت، دو باز ماندة گران سنگ پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم، در ميان امّت اسلاماند كه هرگز از هم جدا نخواهند شد1 . و جدا نشدنشان، به اين معنا نيست كه در كنار هر قرآن هميشه يك كتاب روايي هم وجود داشته باشد، و يا براي استدلال به هر آيه، يك روايت هم در كنارش ذكر شود. بلكه به اين معناست كه: پذيرش يكي بدون ديگري، در عالم خارج امكانپذير نيست. زيرا:
ادامه مطلب...
و: دو مثال براي روشن شدن آموختههايم:
مثال اول: اگر ما باشيم و آيهاي مانند: «السّارِقُ و السّارِقَةُ فَاقطَعُوا اَيْديَهُما ـ دستهاي مرد و زن دزد را ببريد1 » ، با يك دزد چه رفتاري خواهيم داشت؟!بيترديد، اينگونه استنباط خواهيم كرد كه:
الف: دو كلمة "السّارِقُ و السّارِقَةُ" كه يكي براي مرد دزد و ديگري براي زن دزد است، مطلق بوده، و هيچ قيدي ندارند. و شامل ديوانه و عاقل، كوچك و بزرگ، پير و جوان، مجبور و مختار، گرفتار و بيچاره و غير آن، ميشوند.
ب: كلمة "فَاقْطَعُوا ـ ببريد" لفظِ جمع مذكّر حاضر از فعل امر است و دلالت بر وجوب بريدن، بر همة مردان دارد.
ج:اندازة مال ربوده شده نيز قيدي ندارد و مطلق است، و شامل هر نوع سرقتي ميشود، كم باشد يا زياد.
د: زمان دزدي هم در آيه قيد نشده است. پس در هر زماني اتفاق بيفتد فرق نميكند.
هـ: واژة "ايديهما ـ دو دست دزد زن و مرد" نيز مطلق بوده، و شامل هر دو دست تا كتف ميشود.
و: مكان دزدي هم قيدي ندارد، و شامل همة مكانهاي بسته و باز، و خصوصي و عمومي ميشود.
و...
ادامه مطلب...
علّت پژوهش
آنچه مرور شد، قسمتي از آموختههاي من است كه برگرفته از كلام معصومان عليهم السلام ميباشد. و اين آموختهها، با فرهنگ رائج در جامعهاي كه در آن زندگي ميكنم، بسيار متفاوت است!آنچه كه امروز در نوشتههاي تفسيري و گويشهاي علميقرآني مبادله ميشود، بنمايههاي افكار كساني چون "رشيدرضا" را داراست، كه ميگويد:
«دينستيزترين جريان تقليدگرا، جرياني است كه مردم را به پيروي از پيشوايان معصوم فرا ميخواند1 ».
ادامه مطلب...
الف: تأمّلي در حديث «انا مدينة العلم»:
پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم ميفرمايد:«من شهر علمم، و علي، دروازة آن شهر است. و به شهر وارد نشويد مگر از دروازة آن1 ».
و نيز ميفرمايد: «دروغ ميگويد كسي كه گمان ميكند از راهي غير از دروازه، وارد شهر ميشود2 ».
پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم در اين حديث مشهور، كه زبانزد خاص و عام است، راه بهدست آوردن علم را منحصر به اميرالمؤمنين علي عليهالسلام فرموده، و راه ديگري را جهت كسب دانش دين، براي امّت اسلام معرّفي نكرده است. در اين حديث اندكي درنگ كنيد.
ادامه مطلب...
شماي كلي مباحث آتي
در آنچه خواهيد خواند، اگرچه موضوعات زيادي مورد بحث و بررسي قرار گرفتهاند، ولي همة آنها، پيرامون چند موضوع كلّي زير سخن ميگويند كه آنها را در دو بخش عمده تنظيم نمودهام:
ادامه مطلب...
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به آنان كه در انتظار ظهور حجت خدايند
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقيَّةَ اللّهِ فى اَرْضِهِ
ادامه مطلب...
(16)
عن الرَّيّانِبن الصَّلْت قال: قُلتُ لِلرِّضاعليهالسلام: أنتَ صاحبُ هذَا الْأمْرِ؟ فقال: أنَا صاحِبُ هذَا الْأمْرِ وَلكنّي لَسْتُ بِالَّذي أمْلأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً، و كَيْفَ أكونُ ذلك عَلى ما تَرى مِنْ ضَعْفِ بَدَني، وَ إنَّ الْقائِمَ هُوَ الّذي إذا خَرَجَ كانَ في سنِّ الشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ الشُّبّانِ، قويّاً في بَدَنِهِ حَتّى لَوْ مَدَّ يَدَهُ إِلى أعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلى وَجْهِ الْأرْضِ لَقَلَعَها، وَ لَوْ صاحَ بَيْنَ الْجِبالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُورُها. يَكُونُ معَهُ عَصا مُوسى، وَ خاتَمُ سُلَيْمانَ عليهماالسلام. ذاكَ الرّابِعُ مِنْ وُلْدي، يُغَيِّبُهُ اللَّهُ في سِتْرِهِ ما شاء، ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ (بِهِ) الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً1 .
ريّان بن صلت گفت: به حضرت رضاعليهالسلام عرضه داشتم: آيا شما صاحب اين امر -امامت و ولايت- هستيد؟ فرمودند: من صاحب اين امر هستم ولى من آن كسى نيستم كه زمين را پر از عدل كنم، همانگونه كه سرشار از جور و ستم باشد. و من چگونه آن -عدل گستر- باشم با وجودى كه ناتوانى جسم مرا مىبينى. در صورتى كه قائم -آل محمّدعليهمالسلام- كسى است كه چون خروج كند در سنّ پيران و در ديدگاه -مردم- همچون جوانان بوده و با بدنى قدرتمند است؛ آن چنان كه اگر دستش را به سوى بزرگترين درخت روى زمين دراز كند آنرا از جا بر مىكند و اگر در ميان كوهها فرياد برآورد، سنگهاى آنان متلاشى مىگردند. -ديگر از نشانههاى او اين است كه- عصاى موسى و انگشتر سليمانعليهماالسلام همراه اوست. آن -حجّت خدا- چهارمين فرزند من است. خداوند اورا در پرده غيبتش تا هر زمانكه بخواهد پنهان مىدارد. سپس اورا ظاهر ساخته و زمينرا بهوجود او آكنده از قسط و عدل خواهد كرد همانگونه كه از جور و ظلم پر شده باشد .
ادامه مطلب...
(29)
عن أبىبصير و محمّدِبْنِ مُسلِمْ قالا: سَمِعْنا أَباعَبْدَاللَّهِعليهالسلام يَقُولُ: لايَكُونُ هذَا الْأَمْرُ حتّى يَذْهَبَ ثُلْثَا النّاسِ، فَقيلَ لَهُ: فَإِذا ذَهَبَ ثُلْثا النّاسِ فَما يَبقى؟ فَقالَعليهالسلام: أَماتَرضَوْنَ أَنْ تَكُونُوا الثُّلثَ الْباقى؟
ادامه مطلب...